سفارش تبلیغ
صبا ویژن






  • آتش امید
    (چهارشنبه 86/5/31:: 3:25 صبح)
  • mohammad

    تنها بازمانده ی یک کشتی شکسته به جزیره ی کوچک خالی از سکنه افتاد . او با دلی لرزان دعا کرد که خدا

    نجاتش دهد ، اگرچه روزها افق را به دنبال یاری رسانی از نظر می گذراند ، کسی نمی آمد .

    سرانجام خسته و از پا افتاده موفق شد از تخته پاره ها  کلبه ای بسازد تا خود را از عوامل زیان بار محافظت کند

    و دارایی های اندکش را در آن نگه دارد .

    اما روزی که برای جستجوی غذا بیرون رفته بود ، به هنگام برگشتن دید که کلبه اش در حال سوختن است و

    دودی از آن به آسمان میرود . متا سفانه بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه چیز در حال نابود شدن بود.

    از شدت خشم و اندوه در جا خشکش زد . فریاد زد : ( خدایا چطور راضی شدی با من چنین کاری بکنی؟)

    صبح روز بعد با صدای بوق کشتی ای که به ساحل نزدیک می شد از خواب پرید . کشتی آمده بود تا نجاتش

    دهد. مرد خسته ، از نجات دهندگانش پرسید : ( شما ها از کجا فهمیدید من در اینجا هستم ؟)

    آنها جواب دادند : ( ما متوجه علایمی که با دود می دادی شدیم.)

    وقتی که اوضاع خراب می شود نا امید شدن آسان است . ولی ما نباید دل مان را ببازیم ، چون حتی در میان

    درد و رنج ، دست خدا در کار زندگی مان است .

    پس به یاد داشته باش دفعه ی دیگر اگر کلبه ات سوخت و خاکستر شد ، ممکن است دود های برخاسته از

    آن علایمی باشد که عظمت و بزرگی خدا را به کمک می خواند .

     

    نویسنده :پریسا بهرامی

     


    نظرات شما ()


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • ای کاش.............؟
    آدمى با دمى که برآرد گامى به سوى مرگ بردارد . [نهج البلاغه]
  •  RSS 
  • خانه
  • شناسنامه
  • پست الکترونیک
  • ورود به مدیریت وبلاگ
    کل بازدید : 4160
    بازدید امروز : 0
    بازدید دیروز : 0

    ........... درباره خودم ...........
    ای کاش.............؟
    mohammad
    ........... لوگوی خودم ...........
    ای کاش.............؟

    ............. بایگانی.............
    تابستان 1386

    ............. اشتراک.............
      ........... طراح قالب...........